نوشته‌های من

مردی با خالکوبی اژدها

  مردی با خالکوبی اژدها پسرک ریزنقش سبزه‌رویی در صف نانوایی بین آقای چاق جلویی و خانم چادری عقبی در وضع ناخوشایندی بود، مرد چاق

ادامه مطلب »
کتاب‌نوشت

جای خالی سلوچ

  جای خالی سلوچ تاکنون زن، زمستان و روستای هیچ کتابی به اندازه‌ی «مرگان» و مردمان «زمینج» مرا تحت تاثیر قرار نداده‌اند، به طوری‌که خودم

ادامه مطلب »
داستانک

هووی دیگری

  هووی دیگری وقتی دوست همسرش هوو به سر عیالش آورد، زن مهربان و خوش‌خلق در دل سرزنشش می‌کرد و در جمع سرکوفتش می‌داد. زن

ادامه مطلب »
داستانک

مغز بادام

      مغز بادام پسر کوچولو از صبح زود بیدار شدن متنفر بود، از اینکه مامان و بابا هر صبح او را مثل بقچه

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

ارثیه‌ی لی‌لی

  ارثیه‌ی لی‌لی بیمار نای‌ شکافی‌ شده‌ی تخت شماره چهار آی‌سی‌یو، به ساعت دیواری پشت ایستگاه پرستاری چشم دوخته و نیمه‌جان نفس‌های صدادار دردناکی می‌کشد،

ادامه مطلب »
کتاب‌نوشت

ارباب و بنده

  . لیو تالستوی در «ارباب و بنده»: تکلیف گناهام چی می‌شه؟ خوب، معلومه، بار گناهام که سبک نیست. اما این گناه‌ها رو که من

ادامه مطلب »
کتاب‌نوشت

شوهر آهو خانم

  شوهر آهو خانم همیشه جد و جهدی در من بود که به سراغ کتاب «شوهر آهو خانم» نروم، بارها در ویترین کتابفروشی‌ها خودنمایی کرده

ادامه مطلب »
داستانک

وکلای پاپا

وکلای پاپا «اون غیر از بی‌پولی چه ایرادی داره پاپا؟ اگه پول داشت می‌تونست یک کار و کاسبی درست و حسابی راه بندازه و مادر

ادامه مطلب »
داستانک

پرستار نوزاد

پرستار نوزاد سرپرستاری وظیفه‌شناس وقتی مطلع شد، زوجی مضطرب و پرتشویش در نزدیکی اتاق زائویی می‌پلکند که علیرغم اصرارهای مکرر او از در آغوش‌ گرفتن

ادامه مطلب »
دهه شصتی ها بهترین کارتن های دنیا را با سانسور دیدن و عاشق شدن … ما دهه شصتی ها خیلی خوب بدون فضای مجازی زندگی کردیم ! ما کتاب هایی داشتیم برای خواندن ..